Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (689 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hitch
U
کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitched
U
کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitches
U
کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitching
U
کامل کردن پاس به دریافت کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spinner play
U
حمله یک نفره با دریافت توپ و چرخیدن یک دایره کامل
out side
U
دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
recipient
U
دریافت کننده
receivers
U
دریافت کننده
getter
U
دریافت کننده
payees
U
دریافت کننده
recipients
U
دریافت کننده
receiver
U
دریافت کننده
payee
U
دریافت کننده
out-
U
دریافت کننده سرویس
payees
U
دریافت کننده وجه
outed
U
دریافت کننده سرویس
out
U
دریافت کننده سرویس
payees
U
دریافت کننده پول
payee
U
دریافت کننده وجه
payee
U
دریافت کننده پول
consignee
U
دریافت کننده محموله
hand out
U
حریف دریافت کننده سرویس
pass reciever
U
دریافت کننده مجاز پاس
flat pass
U
پاس به دریافت کننده درمنطقه بالا
suicide pass
U
پاس به دریافت کننده از پشت سرش
cut block
U
سدکردن دریافت کننده توپ باپشت پا
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
finisher
U
ضربه اخر کامل کننده
full beam spread
U
باند کامل روشن کننده
go
U
نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
broadcasts
U
شبکه ارسال داده به چندین دریافت کننده
goes
U
نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
broadcast
U
شبکه ارسال داده به چندین دریافت کننده
answers
U
زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
primary reciever
U
دریافت کننده توپ که هدف اصلی پاس است
answer
U
زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answered
U
زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answering
U
زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
hitching
U
نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
doa
U
شرح محصولی که به هنگام دریافت از سازنده یا تهیه کننده کار نمیکند
hitched
U
نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitches
U
نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitch
U
نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
floods
U
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flooded
U
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flood
U
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
square in
U
پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
carried
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
acknowledges
U
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge
U
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging
U
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
adder
U
تعدادی جمع کننده کامل که به صورت موازی دو کلمه را با هم جمع میکند
adders
U
تعدادی جمع کننده کامل که به صورت موازی دو کلمه را با هم جمع میکند
bcd
U
جمع کننده کامل برای جمع دو عدد 4 بیتی BCD
transponder
U
تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
sysgen
U
فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
full mobilization
U
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
receives
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receive
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives
U
دریافت کردن
receive
U
دریافت کردن
recover
U
دریافت کردن
recovers
U
دریافت کردن
pull down
U
دریافت کردن
recovering
U
دریافت کردن
come into
<idiom>
U
دریافت کردن
pick up
<idiom>
U
دریافت کردن
acquiring
U
دریافت کردن
draw
U
دریافت کردن
draws
U
دریافت کردن
acquires
U
دریافت کردن
acquire
U
دریافت کردن
recieve
U
دریافت کردن
obtain
U
گرفتن یا دریافت کردن
obtained
U
گرفتن یا دریافت کردن
obtains
U
گرفتن یا دریافت کردن
full scale
U
باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing
U
بازپخت کامل تاباندن کامل
completed case
U
جعبه کامل خشاب کامل
DSR
U
سیگنال از وسیلهای که آماده دریافت داده است , این سیگنال پس از دریافت سیگنال DTR رخ میدهد
cash
U
دریافت کردن صندوق پول
cashing
U
دریافت کردن صندوق پول
cashes
U
دریافت کردن صندوق پول
cashed
U
دریافت کردن صندوق پول
get a fix on something
<idiom>
U
نامه الکترونی دریافت کردن
holds
U
دریافت کردن گرفتن توقف
hold
U
دریافت کردن گرفتن توقف
pick up
<idiom>
U
سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
adders
U
جمع کننده کامل یک بیتی که دو کلمه یک بیتی را در یک زمان جمع میکند
adder
U
جمع کننده کامل یک بیتی که دو کلمه یک بیتی را در یک زمان جمع میکند
checked
U
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
check
U
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checks
U
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
matures
U
کامل کردن
complementing
U
کامل کردن
complemented
U
کامل کردن
mature
U
کامل کردن
round
U
کامل کردن
complements
U
کامل کردن
complement
U
کامل کردن
totalize
U
کامل کردن
finish
U
کامل کردن
roundest
U
کامل کردن
finishes
U
کامل کردن
use up
<idiom>
U
استفاده کامل کردن
overhauls
U
اوراق کردن کامل
overhaul
U
اوراق کردن کامل
rest up
U
استراحت کامل کردن
overhauled
U
اوراق کردن کامل
to rest up
U
استراحت کامل کردن
to pay home
U
تلافی کامل کردن
overhauling
U
اوراق کردن کامل
tight end
U
مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
to i. any one into abenefice
U
کسیرابرای دریافت درامد کلیسا معرفی کردن
check up
U
رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
complete
U
کامل کردن انجام دادن
bleached
U
سفید کردن شستن کامل
completes
U
کامل کردن انجام دادن
bleach
U
سفید کردن شستن کامل
bleaches
U
سفید کردن شستن کامل
completed
U
کامل کردن انجام دادن
salvages
U
پیاده کردن کامل قطعات
to post up
U
مطلع کردن کامل دادن به
salvaging
U
پیاده کردن کامل قطعات
salvage
U
پیاده کردن کامل قطعات
completing
U
کامل کردن انجام دادن
salvaged
U
پیاده کردن کامل قطعات
overmaster
U
مهارت کامل پیدا کردن در
go baseline
U
حرکت کردن در امتداد خط پایانی برای دریافت پاس
optimization
U
کار کردن چیزی با کارایی کامل
to browse
U
ویرایش کامل کردن
[علوم کامپیوتر]
to be all eyes
U
موافبت کامل کردن سرتاپاچشم شدن
pay off
U
با دادن مزد کامل اخراج کردن
souse
U
بطور کامل پوشاندن حمله کردن
to play one's card well
U
از فرصت خود استفاده کامل کردن
induct
U
مستقر کردن دریافت کردن
inducts
U
مستقر کردن دریافت کردن
inducting
U
مستقر کردن دریافت کردن
inducted
U
مستقر کردن دریافت کردن
overhauled
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
To perfect oneself in a foreign language .
U
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
overhauling
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
cancelling
U
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
modeled
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
model
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modelled
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
cancel
U
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
models
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
cancels
U
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
to make the most of
U
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
integrating
U
کامل کردن درست کردن
integrate
U
کامل کردن درست کردن
integrates
U
کامل کردن درست کردن
imago
U
حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
double leg pick up
U
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
high leg attack and shoulder control
U
زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
thorough
U
بطور کامل کامل
documented
U
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documenting
U
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
document
U
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
cryptoperiod
U
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
factorize
U
تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
lap
U
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped
U
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
synecdoche
U
هم دریافت
comprehensions
U
دریافت
sensing
U
دریافت
reception
U
دریافت
discernment
U
دریافت
deliveries
U
دریافت
comprehension
U
دریافت
inception
U
دریافت
receiving
U
دریافت
collections
U
دریافت
percipience
U
دریافت
delivery
U
دریافت
collection
U
دریافت
apprehensions
U
دریافت
mental perception
U
دریافت
receipt
U
دریافت
transmission/reception of messages
U
دریافت
apprehension
U
دریافت
receipts
U
دریافت
sentience
U
دریافت
apperception
U
دریافت
receptions
U
دریافت
percept
U
دریافت ادراکی
receivers
U
متصدی دریافت
receiver
U
متصدی دریافت
reception
U
دریافت پذیرش
recipients
U
دریافت کنندگان
recipient
U
دریافت کنندگان
receivable
U
دریافت کردنی
collection of goods
U
دریافت کالا
answer/originate
U
دریافت / ارسال
collecting of the current
U
دریافت جریان
collecting main
U
شبکه دریافت
Recent search history
Forum search
2
New Format
1
Potential
1
دریافت کردم
2
Some of my translations are missing !
1
strong
1
WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
با مدیر مدرسه حرف میزنم
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com